اگر روزی دلم گرفت یادم باشد:
که خدا با من است…
که فرشته ها برایم دعا می کنند…
که ستاره ها شب را برایم روشن خواهند کرد…
یادم باشد:
که قاصدکی در راه است…
که بهار نزدیک است…
که فردا منتظرم می ماند…
که من راه رفتن میدانم و دویدن
و جاده ها قدم هایم را شماره خواهند کرد.
اگر روزی دلم گرفت یادم باشد:
که خدای من این جاست.همین نزدیکی ها…
و من تنها نیستم…
اگر دیدی اکثر مردم توانایی خرید گوشت را ندارند اما سیبزمینی ارزان است؛
پس کاری کن که تعداد مقالهها، کتابها، فیلمها و مجموعه دادههای تبلیغاتی که منتشر میشوند، تا جایی که امکان دارد از “مضرات گوشت و از فواید سیبزمینی بگویند .!. “
• این را مدیریت سیاسی مینامند •
#تلخک سیاسی
امروز سوار یه تاکسى شدم
صد متر جلو تر یه خانمى کنار خیابون ایستاده بود
راننده ى تاکسى بوق زد و خانم رو سوار کرد
چند ثانیه گذشت
راننده تاکسى : چقدر رنگِ رژتون قشنگه
خانم مسافر: ممنون
راننده تاکسى : لباتون رو برجسته کرده
خانم مسافر سایه بون جلوىِ صندلى راننده رو داد پایینُ لباشو رو به آینه غنچه کرد.
خانم مسافر: واقعاً؟؟!
راننده تاکسى خندید با دستِ راست دستِ چپِ خانم مسافر رو گرفتُ نگاه کرد
راننده تاکسى : با رنگِ لاکتون سِت کردین؟! واقعاً که با سلیقه این تبریک میگم
خانم مسافر:واى ممنونم..چه دقتى معلومه که آدمِ خوش ذوقى هستین
تلفنِ همراه من زنگ خورد و اون دو نفر گرمِ حرف زدن بودن..
موقع پیاده شدن راننده ى تاکسى کارتش رو داد به خانم مسافرُ گفت هرجا خواستى برى،اگه ماشین خواستى زنگ بزن به من..
خانم مسافر کارت رو گرفت یه چشمکِ ریزى هم زد و رفت..
اینُ تعریف نکردم که بخوام بگم خانم مسافر مشکل اخلاقى داشت یا راننده تاکسى…
فقط میخواستم بگم..
تویه این چند دقیقه ممکنه کمتر کسی از ما به ذهنش رسیده باشه
که راننده ى تاکسى هم یک خانم بود..
مــا با تصوراتی که تویه ذهنِ خودمونِ قــــــضـــاوت میکنیم.
دلهــــــــره ها
از گابریل گارسیا می پرسند:
اگر بخواهی کتابی صد صفحه ای درباره امید بنویسی، چه می نویسی؟
گفت:
99 صفحه رو خالی میذارم . صفحه آخر
می نویسم:
“یادت باشه دنیا گرده،
هر وقت احساس کردی به آخر رسیدی
شاید در نقطه شروع باشی”
زندگی ساختنی است؛
نه ماندنی..
بمان برای ساختن»
نساز برای«ماندن».
منتطرنباش کسی برایت گُل بیاورد!
خاک را زیر و روکن…
بذر را بکار،
از آن مراقبت کن
گل خواهد داد .!.
آخرین نظرات